به بند آشنای هشت باز گردانده می شویم. اول از همه سراغ دوستانمان را می گیریم. احمد کجاست؟ داریوش؟ محمود؟ همایون؟ سر ها در گریبان است. اشک است و بغض و انفجار و خشم فرو خورده. آنها به همین سادگی برای همیشه نبودند. و ما نه به همان سادگی بودیم. چانه به اختیار نبود. اینها گوشه ای از خاطرات مهمان امروز من است از زندانهای ایران در سال 1367. چگونه او از اعدام های تابستان آن سال که به گفتۀ آیت الله منتظری" چند هزار نفر را ظرف چند روز " کشتند جان بدر برد؟
می گوید اتفاقی او را از کام مرگ نجات داد. آن اتفاق نجاتبخش چه بود و نگاه امروزش به گذشته ای که آن را وادی جنون می نامد چیست؟
اینستاگرام: / bbcpersian
فيسبوک: / bbcpersian
وبسايت ما: http://www.bbc.co.uk/persian/
توييتر: / bbcpersian
#BBCPersian